کد مطلب:33745 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:106

مجاهده با نفس بسی مشکل تر از مجاهدت در صحنه نبرد بیرونی است











مجاهده ی با درون نسبت به پیكار بیرونی كار بس دشوارتری است.

مولوی داستانی از یك عارف نقل می كند كه سالها از غازیان و جنگجویان بود و در جنگ و جهادهای بسیاری شركت كرده بود و پس از آرام شدن اوضاع در صومعه اش به انزوا گراییده بود و به عبادت می پرداخت. پس از مدتها سكوت و آرامش، دوباره صدای طبل و اسب و نقاره شنید و فهمید كه غازیان اسلام دوباره به جهاد با كفار می روند. این شخص به سابقه ی قهرمانی ها و شوق شهادتی كه داشت به شدت تحریك شد كه از انزوا بیرون بیاید و به پیكار گران در صحنه ی جنگ بپیوندد. اما در حین آماده شدن لحظه ی كوتاهی به محاسبه و مراقبه ایستاد. از اولین دستورات سلوك این است كه سالك همواره نفس خود را متهم بدارد و اگر او را نسبت به امری مایل دید، به او مشكوك شود و بیندیشد كه شاید حیله ای در كار است و تا آن حیله را كشف نكرده، به اقدام دست نزند. از اینرو مرد عارف از خود پرسید كه چرا نفس من مرا به این كار ترغیب می كند، حال آنكه همیشه از مرگ گریزان بوده است؟ نفس آدمی در این گونه موارد صد عذر برای نرفتن می تراشد، چرا در این موقعیت نفس من هیچ وسوسه و مانعی در درونم برنمی انگیزد؟ پس از مدتی كاوش درونی، صدای نفس مرد برخاست و به این عابد عارف گفت كه من به این دلیل تو را به سوی جهاد و شهادت برمی انگیزم كه تو در این خلوت روزی صد بار مرا می كشی، در برابر خواهشهای من مقاومت می ورزی و مرا خفه

[صفحه 318]

می كنی، اما در صحنه ی آن جنگ و جهاد بیرونی یكبار كشته می شوم و رهایی می یابم.

به همین دلیل است كه اگر شخص در اثنای مجاهدت با نفس بمیرد، شهید مرده است- ولو آنكه در آن كار ناكام و ناتمام بماند. به واقع در عرصه ی مجاهدت با نفس كار به جایی می رسد كه واقعا شهادت و كشته شدن جسمانی در برابر آن مبارزه های دشوار، صد بار آسانتر است. در حدیث معراج در صفت اهل خیر و اهل آخرت آمده است كه:

یموت الناس مره و یموت احدهم فی كل یوم سبعین مره من مجاهده انفسهم و مخالفه هواهم (بحار الانوار، ج 77، ص 24)

مردم یكبار می میرند، اما اهل آخرت در هر روز به سبب مجاهده با نفس و مخالفت با هوای خود، هفتاد بار می میرند.

به دلیل همین دشواری هاست كه در جهاد با نفس دستگیری خداوند و پیر راهنما به نحو بسیار بارزی شرط است. و شخص در این راه بخوبی احساس می كند كه از راه مانده است یا آنكه دست او را گرفته اند و در طریق هدایت به پیش می رانند.


صفحه 318.